عقیق:علامه طهرانی از علامه طباطبائی سوال کردند: آیا مرحوم
قاضی-رضواناللهعلیه- در مجالس خود با شاگردان و رفقای خصوصی، هیچ از این
مقولههای توحیدی تکلم می کردند و مذاکرهای داشتهاند؟! مرحوم قاضی بسیار
مرد عجیبی بودهاند؛ چون یک کوه استوار، جاندار و پرظرفیت و پراستعداد.
بعضی از شاگرداهایشان مثلا پس از ده دوازده سال که نزد ایشان رفت و آمد
مینمودهاند، از توحید سر در نیاوردهاند و چیزی از توحید حق تعالی
دستگیرشان نشده است و نمیدانم آیا ایشان با آنها مماشات میکردهاند و پا
به پای آنها قدم مینهادند؟ تا بالاخره آنها به همین عوالم کثرات مشغول
بوده تا آن آیت حق رحلت کردهاند. ولی بعضی از شاگردها بعکس، خیلی زود از
معارف الهیه و از اسماء و صفات و توحید ذات حق، علم و معرفت پیدا
میکردهاند. علامه طباطبایی در جواب فرمودند: «آری، مرحوم قاضی
با بعضی از شاگردهای خود که نسبتا قابل اعتماد بودند از این رقم سخنها
میگفتهاند. مرحوم قاضی راستی عجیب مردی بود و با هر یک از شاگردها به
مقتضای استعداد و حالات او رفتار میکرد. اشخاص هم مختلف بودند، بعضیها
اینطور نبودند و رشدشان به تاخیر میافتاد. معمولا ایشان در حال عادی، یک
ده بیست روزی در دسترس بودند و مثلا رفقا میآمدند و میرفتند و مذاکراتی
داشتند و صحبتهائی میشد؛ و آن وقت دفعتاً ایشان «نیست» میشدند! و یک چند
روزی اصلا نبودند و پیدا نمیشدند؛ نه در خانه و نه در مدرسه و نه در مسجد
و نه در کوفه و نه در سهله؛ ابدا از ایشان خبری نبود و عیالاتشان هم
نمیدانستند کجای رفتند، چه میکردند؛ هیچکس خبر نداشت!
رفقا
در این روزها در هر جا که احتمال میدادند، مرحوم قاضی را نمیجستند و اصلا
هیچ نبودند، بعد از چند روزی باز پیدا میشدند و درس و جلسههای خصوصی را
در منزل و مدرسه دائر داشتند و همین جور از غرائب و عجائب بسیار داشتند؛
حالات غریب و عجیب داشتند!».