عقیق: روایاتی
که به موضوع مهدویت پرداخته اند، از زمان ائمه طاهرین بوده است و اینگونه نبوده که
بعد از دوره ای به نام حیرت و سرگردانی به جعل این اعتقاد پرداخته یا به قول عدهای
این اعتقاد را بسازند. یا به اعتقاد عده ای دیگر برخی از امامان به گمان اینکه
افرادی( نظیر محمدبن عبدالله بن حسن) مهدی موعود هستند با وی بیعت کنند؛ چرا که
تاریخ این را رد کرده است. اگر چه برخی مذاهب نظیر زیدیه سعی در تحریف بخشی از این
موضوع نموده اند اما با این همه شیعه نه به مهدی بودن شخصی غیر از فرزند امام
عسکری(ع) است و نه در اثنای تاریخ به جعل این اعتقاد پرداخته است. البته باید به
این نکته اعتراف کرد که پرداختن به این موضوع در ابتدای دوره غیبت، بخصوص در دوره غیبت
صغری کمرنگ بوده ولی فقدان و نبود این عقیده و حیرانی و سرگردانی شیعه امری دروغ و
به دور از واقعیت است. اما در مورد کمرنگ بودن این موضوع در آن دوره می توان به
دلایل زیر اشاره کرد.بعد از خلافت امیرالمومنین(ع) و دوره خلافت امام حسن(ع) شیعیان منصب و قدرت رسمی برای بیان و تبیین اعتقادات خود نداشته اند. این اتفاق بعد از حادثه جانگداز کربلا به شدت مشهود است. به گونه ای که در دوره ی کوتاهی که جنگ قدرت بین بنی عباس و بنی امیه درگرفت، مکتب فقهی و اعتقادی شیعه توسط امام محمد باقر(ع) و فرزند ایشان جعفر بن محمد(ع) در سطح عالی علمی نور افشانی کرد. اما با قدرت گرفتن بنی عباس دو مرتبه فشار و خفقان بر شیعیان افزایش یافت. این فشارها آنقدر زیاد بود که حتی امامان از معرفی وصی و جانشین خود نیز اجتناب میکردند. به طور مثال امام صادق(ع) در وصیت نامه خود پنج نفر را به عنوان وصی نام بردند که در میان آنها منصور خلیفه عباسی، فرماندار مدینه، پسرش عبدالله و حمیده همسرش بودند تا بدین وسیله از آسیب رسیدن به جانشین واقعی خود یعنی امام کاظم جلوگیری نمایند. و این فشارها به آنجا رسیده بود که جانشین خود را به یاران و شیعیان نیز معرفی نکرده بود[1]. به نحوی که هشام بن سالم جوالیقی و محمدبن نعمان دو تن از بزرگان صحابه از اینکه امام خود را نمی یابند به گریه می افتند. [2]حتی بعدها هنگامی که زراره می خواهد امام را به مردم معرفی کند مردد می ماند که آیا هنوز باید تقیه کند یا حضرت را علنا معرفی کند از این رو قرآن را جلوی دیدگانش قرار می دهد و می گوید هر که را این قرآن امام قرار داده ، امام است[3].
اساسا
مسائل مربوط به مخفی بودن تولد و غیبت حضرت و تعداد افراد محدودی که از تولد حضرت
مطلع بودند به همین فشارها مرتبط است. بعد از غیبت نیز این جریان ادامه داشت. حتی
سفراء و نواب حضرت در دوره غیبت صغری نیز تقیه میکردند و گاهی مورد شکنجه قرار میگرفتند،
به گونه ای که حسین بن روح نوبختی( نائب سوم) پنج سال در زندان مقتدر عباسی به سر
برد. البته این جریان رفته رفته و با افول قدرت بنی عباس و بوجود آمدن حکومت شیعی
آل بویه، عرصه را برای ابراز وجود علمی و سیاسی شیعیان از بین رفت. اگر چه همچنان خطراتی
که منجر به مهاجرت و گاهی شهادت علمای شیعه می شد ادامه داشت به نحوی که شهادت دو
تن از فقهای بنام شیعی معروف به شهید اول و ثانی در همین دوره رقم خورد. اما با
این وجود دانشمندان شیعی همچون شیخ مفید و شیخ طوسی به عرصه های علمی ورود پیدا
کرده و به تبیین و تدوین عقاید شیعی پرداختند.
اما
دلیل دیگری که بی شک در کمرنگ بودن مسئله غیبت و مهدویت تأثیرگذار بود، امکان
ارتباط با امام بواسطه وجود نواب اربعه بود. این ارتباط که در طول 69 سال غیبت
صغری بطول انجامید، کمتر شیعیان را به نگارش آثار علمی و مکتوب پیرامون اعتقاد به
مهدویت حجة بن الحسن و مسئله غیبت ترغیب میکرد. اما بعد از سال 329 هجری که دوره غیبت صغری به
پایان رسید، جنب و جوش و تکاپو برای نگارش این دست از کتب و مقالات بوجود آمد. رفع
شبهات و پرسش هایی که شیعیان با آن مواجه بودن هدف اصلی این کتب و مقالات بود.
پی نوشت ها:
[3] - محمّد همدانى گفت: بحضرت رضا(ع) عرض کردم آقا ،آیا زراره عارف بمقام پدرت موسى بن جعفر بود؟ فرمود بلى. عرض کردم پس چرا پسر خود را فرستاد تا جستجو کند امام بعد از حضرت صادق کیست؟ فرمود: زراره عارف بمقام پدرم بود و میدانست که پدرش حضرت صادق(ع) او را امام قرار داده. پسر خود را فرستاد تا از پدرم موسى بن جعفر جویا شود که آشکارا مردم را دعوت بامامت ایشان بنماید؟ تقیه بر طرف شد یا نه؟ چون پسرش دیر کرد مردم سخت گرفتند که بگوید امام کیست نخواست قبل از اینکه دستور پدرم باو برسد اقدام بکارى بکند بهمین جهت قرآن را برداشت و گفت: امام من کسى است که این قرآن او را تعیین کند از میان فرزندان حضرت صادق(ع). صدوق رحمة اللَّه علیه میگوید: این خبر دلیل نیست که زراره امام خود را نمىشناخته با اینکه راوى این خبر احمد بن هلال است که علماى شیعه او را در صداقت و درستى قبول ندارند.
منبع:تسنیم