انتقاد سید محمدرضا نوشه ور از وضعیت مساجد کشور:
عقیق: أمیرالمؤمنین امام علی علیه السلام در نهج البلاغه نکاتی درباره «دلایل باطل بودن جبر» بیان می کنند که تقدیم شما فرهیختگان می شود:
حکمت ۷۸:
«وَ مِنْ کَلَامٍ لَهُ (علیه السلام) لِلسَّائِلِ الشَّامِیِّ لَمَّا سَأَلَهُ أَ کَانَ مَسِیرُنَا إِلَی الشَّامِ بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ [قَدَرِهِ] قَدَرٍ، بَعْدَ کَلَامٍ طَوِیلٍ هَذَا مُخْتَارُهُ:
وَیْحَکَ، لَعَلَّکَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لَازِماً وَ قَدَراً حَاتِماً! لَوْ کَانَ ذَلِکَ کَذَلِکَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِیدُ. إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْیِیراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِیراً، وَ کَلَّفَ یَسِیراً وَ لَمْ یُکَلِّفْ عَسِیراً، وَ أَعْطَی عَلَی الْقَلِیلِ کَثِیراً، وَ لَمْ یُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ یُطَعْ مُکْرِهاً، وَ لَمْ یُرْسِلِ الْأَنْبِیَاءَ لَعِباً وَ لَمْ یُنْزِلِ الْکُتُبَ لِلْعِبَادِ عَبَثاً، وَ لَا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا؛ "ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ".»
ترجمه:
این بخشی از یک کلام طولانی امام(علیه السلام) است که به سؤال کننده شامی هنگامی که پرسید: آیا رفتن ما به شام به قضا و قدر الهی بود؟ بیان فرمود:
وای بر تو شاید گمان کردی منظورم قضای لازم و قدر حتمی است (و مردم در کارهایشان مجبورند و اختیاری از خود ندارند.) اگر چنین بود، ثواب و عقاب الهی به یقین باطل می شد و وعده و وعید ساقط می گشت. خداوند سبحان، بندگانش را امر کرده، و آنها را اختیار بخشیده، و نهی کرده و برحذر داشته، تکالیف آسانی بر دوش آنان نهاده و هرگز تکلیف سنگینی (به کسی) نکرده. در برابرِ (اطاعت اندک) پاداش کثیری قرار داده، و هرگز کسی از روی اجبار، او را معصیت نکرده، و از روی اکراه اطاعت ننموده است، خدا پیامبران را بیهوده نفرستاده و کتب آسمانی را برای بندگانش عبث نازل نکرده، و آسمان ها و زمین و آنچه در میان آنهاست باطل و بی هدف نیافریده است. این گمان کافران است. وای بر کافران از آتش دوزخ!
شرح:
دلایل بطلان مکتب جبر:
این کلام پربار همان گونه که در ذکر اسناد آن آمد، از سخنان مهم و معروفی است که از امیر مؤمنان علی(علیه السلام) در زمینه قضا و قدر (و جبر و اختیار) نقل شده و یکی از بهترین طرق حل این مسئله است. مرحوم سیّد رضی بخشی از آن را گزینش کرده و صدر حدیث را نیاورده است.
ما برای روشن شدن محتوای حدیث به طور کامل صدر آن را از کتاب کافی می آوریم و آن چنین است: امیر مؤمنان علی(علیه السلام) پس از بازگشت از جنگ صفین در کوفه بود که پیرمردی آمد در برابر آن حضرت دو زانو نشست و عرض کرد: ای امیر مؤمنان به ما خبر ده که آیا رفتن ما به سوی اهل شام به قضا و قدر الهی بود؟
امیر مؤمنان(علیه السلام) فرمود: آری ای پیرمرد. شما هیچ تپه ای را بالا نرفتید و هیچ دره ای را فرود نیامدید مگر این که به قضا و قدر الهی بود.
پیرمرد گفت: اگر چنین باشد پس ما در برابر این همه زحمت اجر و پاداشی نخواهیم داشت.
امام(علیه السلام) فرمود: خاموش باش ای پیرمرد! به خدا سوگند خداوند پاداش بزرگی برای شما در مسیر این راه قرار داد و همچنین در توقف هایی که داشتید و نیز در بازگشتتان. شما در هیچ یک از این حالات مکره و مجبور نبودید.
پیرمرد سؤال کرد: چگونه ما مکره و مجبور نبودیم در حالی که رفت و آمد ما تمام به قضا و قدر الهی بود؟
امام(علیه السلام) فرمود: (بقیه همان گونه است که در نهج البلاغه آمده است).
مرحوم سیّد رضی از این حدیث شریف به این چند جمله قناعت کرده می گوید: «این بخشی از کلام امام(علیه السلام) است که به سؤال کننده شامی هنگامی که پرسید: آیا رفتن ما به شام به قضا و قدر الهی بود بعد از سخنی طولانی بیان فرمود که گزیده اش این است»؛ (وَمِنْ کَلاَم لَهُ(علیه السلام): لِلسَّائِلِ الشَّامِیِّ لَمَّا سَأَلَهُ: أَکَانَ مَسِیرُنَا إِلَی الشَّامِ بِقَضَاء مِنَ اللَّهِ وَقَدَر؟ بَعْدَ کَلاَم طَوِیل هَذَا مُخْتَارُهُ).
امام(علیه السلام) در ادامه این سخن چنین می فرماید: «وای بر تو شاید گمان کردی منظورم قضای لازم و قدر حتمی است (و مردم در کارهایشان مجبورند و اختیاری از خود ندارند)»؛ (وَیْحَکَ! لَعَلَّکَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لاَزِماً، وَقَدَراً حَاتِماً!(۱)).
سپس افزود: «اگر چنین بود، ثواب و عقاب الهی به یقین باطل می شد و وعده و وعید ساقط می گشت»؛ (لَوْ کَانَ ذَلِکَ کَذَلِکَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَالْعِقَابُ، وَسَقَطَ الْوَعْدُ وَالْوَعِیدُ).
یعنی چگونه ممکن است خداوند کسی را به کار خوب مجبور کند و بعد به او پاداش دهد یا مجبور به گناه سازد بعد او را مجازات نماید؟ این کاری ظالمانه و غیر عادلانه است و چگونه ممکن است به کسی که از خود اختیار ندارد وعده بدهند که اگر فلان کار نیک را انجام دهی پاداشی چنین و چنان به تو خواهیم داد و یا تهدید کنند که اگر فلان کار بد را انجام دادی چنین و چنان کیفر داده خواهی شد؟ به یقین این وعد و وعید لغو و بیهوده است.
آیا به کسی که بر اثر بیماری رعشه، دست او پیوسته بی اختیار می لرزد می توان گفت: اگر دستت را ثابت نگه داری فلان پاداش را به تو می دهیم و اگر لرزش را ادامه دهی مجازاتت می کنیم؟ اگر کسی چنین بگوید همه مردم او را نادان و بی خبر می خوانند.
در حدیث کافی این جمله های امام(علیه السلام) که در حقیقت تالی فاسد قول به جبر است به صورت مشروح تری آمده است، می فرماید: «لَوْ کَانَ کَذَلِکَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَالْعِقَابُ وَالاَْمْرُ وَالنَّهْیُ وَالزَّجْرُ مِنَ اللَّهِ وَسَقَطَ مَعْنَی الْوَعْدِ وَالْوَعِیدِ فَلَمْ تَکُنْ لاَئِمَةٌ لِلْمُذْنِبِ وَلاَ مَحْمَدَةٌ لِلْمُحْسِنِ وَلَکَانَ الْمُذْنِبُ أَوْلَی بِالاِْحْسَانِ مِنَ الْمُحْسِنِ وَلَکَانَ الْمُحْسِنُ أَوْلَی بِالْعُقُوبَةِ مِنَ الْمُذْنِبِ تِلْکَ مَقَالَةُ إِخْوَانِ عَبَدَةِ الاَْوْثَانِ وَخُصَمَاءِ الرَّحْمَنِ وَحِزْبِ الشَّیْطَانِ وَقَدَرِیَّةِ هَذِهِ الاُْمَّةِ وَمَجُوسِهَا؛ اگر این گونه باشد که تو پنداشتی ـ یعنی مردم در کارهایشان مجبور باشند ـ ثواب و عقاب و امر و نهی از سوی خداوند باطل می شود و وعد و وعید ساقط می گردد، نه هیچ گنهکاری درخور سرزنش و نه هیچ نیکوکاری شایسته ستایش است، بلکه گنهکار سزاوارتر به نیکی از نیکوکار است (زیرا نیکوکار ثمره نیکوکاری خود را هم علاوه بر پاداش می برد) و نیز نیکوکار شایسته تر به کیفر از گنهکار است (زیرا گنهکار از گناه خود نیز زجر می بیند) این گفتار برادران بت پرستان و دشمنان رحمان و حزب شیطان و قَدَریه این امت و مجوس آن است».(۲)
منظور از «قدریه» قائلین به جبر است و تعبیر از آنها به «مجوس این امت» به سبب آن است که مجوس حتی در مبدأ آفرینش جهان قائل به جبر بودند و معتقد بودند خدای خیر و نیکی ها (یزدان) فقط می تواند امور خیر ایجاد کند و خدای شر و بدی ها (اهریمن) فقط شر می آفریند.
امام(علیه السلام) در این عبارت کوتاه و پرمعنا محکم ترین دلیل را برای ابطال جبر بیان فرموده و چهار تالی فاسد برای آن ذکر کرده که در نسخه کافی به ده تالی فاسد ارتقا یافته و نشان می دهد که مرحوم سیّد رضی در اینجا گزینشی عمل کرده است.
در نسخه نهج البلاغه آمده است که اگر جبر در کار باشد ثواب و عقاب و وعد و وعید باطل و ساقط می شود، زیرا هیچ عقلی نمی پذیرد کسی را مجبور به کاری کنند و بعد او را پاداش یا کیفر دهند و یا قبل از شروع به کار به او بگویند اگر این کار را انجام دهی چنین تشویق خواهی شد و اگر ندهی چنان توبیخ می شوی. اینها همه در صورتی است که انسان اختیاری از خود داشته باشد در غیر این صورت پاداش و کیفر ظالمانه و وعد و وعید لغو و بیهوده است.
در نسخه کافی اضافه بر این فرموده: هیچ گنهکاری را در فرض جبر نمی توان ملامت نمود و هیچ نیکوکاری را نمی توان ستایش کرد، زیرا ملامت و سرزنش در چنین حالتی ظالمانه و تشویق و ستایش غیر عاقلانه است.
بلکه شخص گنهکار در فرض جبر اولی به احسان است، زیرا گناه دامان او را گرفته و او را تحت فشار قرار داده، بنابراین باید به جای مجازات مورد محبت قرار گیرد و به عکس نیکوکار به مجازات سزاوارتر است، زیرا از کار نیک خود بهره مند می شود و هیچ یک از این امور با منطق و عقل و عدالت پروردگار سازگار نیست. به عبارت دیگر نه نیکوکار اختیاری از خود داشته و نه بدکار، بنابراین نه مجازات در مورد آنها عادلانه است نه پاداش عاقلانه و اگر بنا شود بدون استحقاق کیفر و پاداشی در کار باشد پاداش را باید به بدکار داد تا تخفیف رنج او شود و کیفر را باید به نیکوکار داد تا تعادلی حاصل گردد و به هر حال هدف امام این است که روشن سازد در فرض جبر مسئله ثواب و عقاب و اوامر و نواهی ومؤاخذه و تشویق همه به هم می ریزد و مفهوم خود را از دست می دهد.
این سخن را می توان به صورت دیگری بیان کرد و آن این که در تمام اقوام و ملت ها برای مجرمان بازجویی و دادگاه و مجازات و زندان و مانند آن قائلند و به عکس، برای افراد وظیفه شناس انواع سپاس ها و تشویق ها و بزرگداشت ها ترتیب می دهند. حتی کسانی که از نظر فلسفی تفکر جبری دارند در زندگی اجتماعی خود وجود دادگاه ها و مجازات بدکاران را از لوازم زندگی بشر و عاقلانه می شمرند. اگر ما معتقد به جبر باشیم باید بگوییم تمام این برنامه ها ظالمانه است. درست به این می ماند که ما انسانی مبتلا به رعشه (پارکینسون) را به دادگاه حاضر کنیم که چرا دست تو می لرزد و یا بیماری را که به علت قطع نخاع قادر بر حرکت نیست مورد مذمت و ملامت قرار دهیم.
شاید به همین دلیل معتقدان به جبر ناچار عدالت خدا را نیز نفی کرده و گفته اند خدا هر کار کند عین عدالت است حتی اگر تمام نیکان را به دوزخ بفرستد و ظالمان و گنه کاران را به بهشت، کار خلافی رخ نداده است؛ سخنی که هر عاقلی بر آن می خندد.
آن گاه امام در ادامه این سخن و پس از ذکر تالی فاسدها به توضیح مسئله اختیار پرداخته و به صورت بسیار شفاف و روشنی آن را بیان می کند و می فرماید: «خداوند سبحان بندگانش را امر کرده و آنها را اختیار بخشیده و نهی کرده و برحذر داشته، تکالیف آسانی بر دوش آنان گذارده و هرگز تکلیف سنگینی نکرده است. در برابرِ (اطاعت کم) پاداش کثیری قرار داده و هرگز کسی از روی اجبار، او را معصیت نکرده و از روی اکراه اطاعت ننموده است»؛ (إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْیِیراً، وَنَهَاهُمْ تَحْذِیراً، وَکَلَّفَ یَسِیراً، وَلَمْ یُکَلِّفْ عَسِیراً، وَأَعْطَی عَلَی الْقَلِیلِ کَثِیراً؛ وَلَمْ یُعْصَ مَغْلُوباً، وَلَمْ یُطَعْ مُکْرِهاً).
امام(علیه السلام) در اینجا اوامر و نواهی تشریعی راآمیخته با صفت اختیار ذکرکرده وفضل الهی را نیز در سنگین نبودن تکالیف و افزون بودن پاداش ها بر آن افزوده است.
سپس در ادامه سخن سه تالی فاسد دیگر برای قول به جبر ذکر کرده و آن این که اگر واقعاً مردم مجبور باشند ارسال رسل و انزال کتب آسمانی همه لغو و بیهوده است، زیرا نه نیکوکارِ مجبور را می توان از نیکوکاری باز داشت و نه گنهکارِ مجبور را از گناه. می فرماید: «خدا پیامبران را بیهوده نفرستاده و کتب آسمانی را برای بندگان عبث نازل نکرده است»؛ (وَلَمْ یُرْسِلِ الاَْنْبِیَاءَ لَعِباً، وَلَمْ یُنْزِلِ الْکُتُبَ لِلْعِبَادِ عَبَثاً).
اصولاً اگر ما قائل به جبر باشیم تمام مکتب های اخلاقی و توصیه های علمای اخلاق فرو می ریزد، زیرا کسانی که کار غیر اخلاقی را به حکم جبر انجام می دهند هرگز گوششان بدهکار توصیه های علمای اخلاق یا برنامه های پیامبران الهی و دستورات کتب آسمانی نیست.
در آخرین تالی فاسد می فرماید: «خداوند آسمان ها و زمین و آنچه در میان آنهاست را باطل و بی هدف نیافریده. این گمان کافران است. وای بر کافران از آتش دوزخ»؛ (وَلاَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً: «ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا، فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النّارِ»).
یعنی آفرینش آسمان و زمین به حکم روایاتی که سخن از تسخیر آنها برای انسان ها می گویند برای این انسان است تا مسیر حق را در پیش گیرد و راه تکامل را بپیماید. اگر گفتار طرفداران جبر صحیح باشد آفرینش آسمان ها و زمین و آنچه در میان آنهاست باطل و بیهوده خواهد بود، چون انسان برای پیمودن راه تکامل اختیاری ندارد و می دانیم تکامل جبری تکامل نیست.
اینکه امام ـ مطابق نسخه کافی ـ فرموده است: این نظر، عقیده بت پرستان و دشمنان رحمان و قائلان به قدَر و مجوس این امت است اشاره به این است که مجوس قائل به ثنویت و دوگانه پرستی بودند: یزدان را خدای خیر می دانستند که صدور شر از او غیر ممکن است و اهریمن را خدای شر که صدور خیر از او غیر ممکن. حوادث و موجودات جهان را نیز به خیر و شر تقسیم می کردند؛ خیرات را به یزدان و شرور را به اهریمن نسبت می دادند و به این ترتیب در مبدأ جهان هستی نیز قائل به جبر بودند و به طریق اولی، انسان ها را در افعالشان مجبور می پنداشتند. آن کس که باطن او مخلوق یزدان است جز خیر انجام نمی دهد و آن کس که باطن روحش مخلوق اهریمن است همواره تمایل به شر دارد.
آنچه امام(علیه السلام) فرموده: جبر عقیده مشرکان نیز هست گویا اشاره به آیه شریفه ۳۵ از سوره «نحل» است: «(وَ قالَ الَّذینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْء نَحْنُ وَلا آباؤُنا وَلا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْء کَذلِکَ فَعَلَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَی الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ)؛ مشرکان گفتند: اگر خدا می خواست نه ما و نه پدران ما غیر او را پرسش نمی کردیم و چیزی را بدون اراده او حرام نمی ساختیم (آری) کسانی که پیش از ایشان بودند نیز همین گونه عمل می کردند ولی آیا پیامبران وظیفه ای جز ابلاغ آشکار دارند».
در روایت کافی آمده است: هنگامی که امام(علیه السلام) این جواب شافی و کافی را به آن پیرمرد شامی در مورد مسئله جبر و اختیار بیان فرمود، او شادمان شد و (بالبداهه) اشعاری سرود که دو بیتش چنین است:
أَنْتَ الاِْمَامُ الَّذِی نَرْجُو بِطَاعَتِهِ *** یَوْمَ النَّجَاةِ مِنَ الرَّحْمَنِ غُفْرَاناً
أَوْضَحْتَ مِنْ أَمْرِنَا مَا کَانَ مُلْتَبِساً *** جَزَاکَ رَبُّکَ بِالاِْحْسَانِ إِحْسَانا
تو امامی هستی که به وسیله اطاعت تو آمرزش خداوند رحمان را در روز نجات آرزو داریم.
آنچه از امر دین ما پیچیده و مشتبه بود بر ما واضح ساختی. پروردگارت در برابر این احسان که به ما کردی به تو احسان کند.(۳)
نکته ها:
۱.جبر و اختیار:
این مسئله از قدیمی ترین مسائلی است که در میان دانشمندان و حتی غیر دانشمندان و فلاسفه مورد بحث بوده است. این بحث قدیمی و طولانی دلایل متعددی داشته از جمله فرار گروهی از مردم از زیر بار مسئولیت ها در برابر انجام کارهای خلاف و دیگر، عدم توانایی بر توجیه و فهم مسئله اختیار و نیز تربیت ناپذیری بعضی از افراد منحرف و مانند آن. در حالی که انکار مسئله اختیار مفاسد بی شماری را به بار می آورد و چراغ سبزی به همه جانیان و مجرمان می دهد و مربیان اخلاق را مأیوس می سازد و مسائل تربیتی را مواجه با مشکلات جدی می کند.
بهترین دلیل برای اثبات مسئله اختیار یکی وجدان فردی و اجتماعی است و دیگر تالی فاسدهایی که امام در گفتار حکمت آمیز خود دقیقاً به آن اشاره فرموده است. وجدان به ما می گوید: شخصی که دستش بر اثر بیماری رعشه دائماً در حال لرزش است با کسی که با اختیار خود دست هایش را بلند می کند و مثلا الله اکبر نماز می گوید و رکوع و سجود به جا می آورد کاملاً متفاوت است؛ در اولی هیچ اختیاری از خود نمی بیند ولی در دومی کاملاً خود را مختار می انگارد.
وجدان عمومی نیز به یقین طرفدار همین امر است؛ هیچ کس سارقان و قاتلان و محتکران و مفسدان اقتصادی و غیر اقتصادی را با جبر تبرئه نمی کند، بلکه آنها را به دست عدالت و مجازات می سپارد. نیز همه نیکوکاران، خیّرین و افراد ممتاز در اکتشافات علمی و امثال آن را تشویق می کنند و به افتخارشان جلسات بزرگداشت می گیرند و جوایز و مدال های گرانبهایی به آنها تقدیم می دارند، در حالی که اگر انسان ها در کار خود مجبور بودند، نه آن مجازات ها عادلانه بود و نه این تشویق ها منطقی به نظر می رسید.
اما تالی فاسدها همان است که در حدیث پربار بالا آمده که فشرده آن در نهج البلاغه و مبسوطش در کافی و بحارالانوار است و آن این که مسئله بعثت انبیا و نزول کتاب های آسمانی و معاد و سؤال برزخ و قیامت و بهشت و دوزخ بنابر عقیده جبر همگی زیر سؤال می رود. این امور نه تنها با عدل خداوند سازگار نیست، بلکه با حکمت او نیز نمی سازد و کاری غیر منطقی و غیر عاقلانه است، زیرا اگر خداوند عاصیان و ظالمان را مجبور به ظلم و عصیان کرده چگونه عدالت و حکمت او اجازه می دهد آنها را به دوزخ ببرد و اگر پیامبران و امامان و صالحان را به کارهای نیک مجبور کرده بردن آنها به بهشت حکیمانه نیست چون از نزد خود کاری انجام نداده اند.
این سخن را با حدیث پرمعنایی که مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار از کتاب طرائف سید بن طاوس نقل کرده پایان می دهیم. او می نویسد: حجاج بن یوسف نامه هایی به چهار نفر از علمای معروف آن زمان نوشت: حسن بصری، عمرو بن عبید، واصل بن عطا و عامر شعبی که (بهترین) آنچه را درباره قضا و قدر به آنها رسیده است برای او بنویسند. حسن بصری چنین نوشت: بهترین چیزی که (در این زمینه) به من رسیده سخنی است که از امام امیر مؤمنان علی بن ابی طالب شنیده ام که فرمود: «أَتَظُنُّ أَنَّ الَّذِی نَهَاکَ دَهَاکَ وَإِنَّمَا دَهَاکَ أَسْفَلُکَ وَأَعْلاَکَ وَاللَّهُ بَرِیءٌ مِنْ ذَاکَ؛ آیا گمان می کنی کسی که تو را از کاری نهی کرده به آن تشویق نموده است در حالی که آنچه تو را تشویق به کارهای خلاف می کند پائین وبالای توست و خداوند از آن بیزار است». واصل بن عطا نیز نوشت: بهترین چیزی که در قضا و قدر شنیده ام سخن امام امیر مؤمنان علی بن ابی طالب است که فرمود: «لَوْ کَانَ الزُّورُ (الوزر) فِی الاَْصْلِ مَحْتُوماً کَانَ الْمُزَوَّرُ فِی الْقِصَاصِ مَظْلُوماً؛ هرگاه گناه اجباری باشد اگر کسی که اجبار بر گناه شده قصاص شود مظلوم است». شعبی نیز برای او نوشت: «بهترین چیزی که در قضا و قدر شنیده ام سخن امام امیر مؤمنان علی بن ابی طالب است: «أَیَدُلُّکَ عَلَی الطَّرِیقِ وَیَأْخُذُ عَلَیْکَ الْمَضِیقَ؛ آیا خداوند راه را به تو نشان می دهد ولی سر راه را بر تو می گیرد». «کُلُّ مَا اسْتَغْفَرْتَ اللَّهَ مِنْهُ فَهُوَ مِنْکَ وَکُلُّ مَا حَمِدْتَ اللَّهَ عَلَیْهِ فَهُوَ مِنْهُ؛ هرچیزی که تو از خدا نسبت به آن طلب آمرزش می کنی (بدان) آن کار از سوی توست و هرچیزی که خدا را بر آن شکر می گویی از ناحیه اوست». هنگامی که این نامه های چهارگانه به حجاج رسید و از مضمون آن آگاهی یافت گفت: «به یقین اینها را از چشمه صاف و زلالی گرفته اند».(۴)
۲. آیا اختیار انسان با توحید مخالف است؟
بعضی از قائلین به جبر می گویند اگر ما انسان ها را در اعمال خود مختار بدانیم در واقع قائل به دو مبدأ آفرینش شده ایم. خداوند متعال که مبدأ آفرینش جهان هستی است و انسان که مبدأ آفرینش افعال خویشتن است در واقع یک خدای بزرگ و یک خدای کوچک قائل شده ایم. پاسخ این سخن روشن است و آن این است که مختار بودن ما نیز به اراده پروردگار است؛ یعنی خداوند خواسته است که ما مختار باشیم، بنابراین افعال ما از یک نظر افعال خداست، چون قدرت و اختیار را او به ما داده و از نظر دیگر افعال خود ما و مسئولیت آن متوجه ماست، زیرا ما با میل و اختیار خود آن را انجام داده ایم، بنابراین اعتقاد به اختیار عین توحید است. مسئله «امر بین الامرین» نیز ناظر به همین معناست نه چنان آزادی که افعال ما هیچ ارتباطی با خدا نداشته باشد و نه جبری که مصونیت را از ما سلب کند. گاه برای روشن شدن این مطلب به مثال زیر متوسل می شویم و می گوییم: یک دستگاه قطار برقی که روی ریل در حرکت است راننده با اختیار خود آن را به پیش می برد؛ ولی مسئول برق آن هرزمان می تواند رابطه قطار را با برق قطع کند و قطار را از کار بیندازد، بنابراین راننده قطار از یک نظر مختار است و از یک نظر تحت فرمان. این مثال تجسمی است برای مسئله «لاجبر ولا تفویض والامر بین الامرین»؛ نه جبر صحیح است و نه واگذاری مطلق، بلکه چیزی در میان این دو است.
این مطلب در عبارات پرمعنایی از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در باب قضا و قدر بحارالانوار آمده است، حضرت می فرماید: «إنَّما هُوَ الْمالِکُ لِما مَلَکَّکُمْ وَالْقادِرُ لِما أقْدَرَکُمْ أما تَسْمَعُونَ ما یَقُولُ الْعِبادُ وَیَسْئَلُونَهُ الْحَولَ وَالْقُوَّةَ حَیْثَ یَقُولُونَ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إلاّ بِاللّهِ؛ آنچه را خدا به شما داده (از قدرت و اختیار) مالک حقیقی اش اوست و قادر واقعی نسبت به قدرت هایی که دارید اوست آیا این سخن بندگان را نمی شنوید که به هنگام تقاضای حول و قوه الهی می گویند لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إلاّ بِاللّهِ».(۵)
۳. قضا و قدر در آثار اسلامی:
قضا در اصل به معنای فرمان است (خواه فرمان تشریعی یا تکوینی) و قدر به معنی اندازه گیری است (خواه تکوینی یا تشریعی).
بنابراین قضا و قدر دو مفهوم دارد: اول قضا و قدر تشریعی و آن این است که خداوند فرمانی صادر و بعد حد و حدود آن را تعیین کند؛ مثلاً بفرماید نماز بر شما واجب است سپس آن را در هفده رکعت قرار دهد یا طبق آیه شریفه (کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ...) روزه را واجب کند و طبق آیه (شَهْرُ رَمَضانَ...) آن را در ماه رمضان و به مقدار یک ماه قرار دهد؛ اولی قضا و دومی قدر است.
همچنین آنچه در ذیل روایت بالاست که در توحید صدوق و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده که وقتی مرد شامی سؤال کرد اگر من در کار خود مجبور نیستم پس منظور شما از قضا و قدر که ما را به اینجا آورده چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود: همان فرمان حکم الهی است. سپس به عنوان شاهد این آیه شریفه را تلاوت فرمود: «(وَقَضَی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ)؛ پروردگارت فرمان داده که جز او را نپرستی»(۶) قضا و قدر تشریعی است.(۷)
مطابق آنچه گفته شد آنچه بعضی از شارحان نهج البلاغه گفته اند که جواب امام در استدلال به آیه جنبه اقناعی و اسکاتی داشته اشتباه محض است، زیرا امام اشاره به قضا و قدر تشریعی کرده که یک واقعیت قابل فهم برای همگان است.
قضا و قدر تکوینی آن است که عوامل و اسباب چیزی را اجمالاً مورد توجه قرار داده سپس اندازه گیری لازم در جزئیات آن انجام گیرد؛ مثل این که می دانیم برای درمان فلان بیماری فلان دارو لازم است سپس به دنبال اندازه و طرز استفاده از آن می رویم؛ اولی قضای تکوینی است و دومی قدر. آنچه در روایتی آمده که امیرمؤمنان علی(علیه السلام) روزی از کنار دیواری مایل به خرابی می گذشت، هنگامی که نزدیک آن رسید به سرعت رد شد و کسی عرض کرد یا امیرالمؤمنین آیا از قضای الهی فرار می کنی امام(علیه السلام) فرمود: آری. «اَفِرُّ مِنْ قَضاءِ اللّهِ إلی قَدَرِهِ؛ من از قضای الهی به سوی قدر او فرار می کنم»(۸) اشاره به آن است که افتادن چنین دیواری قضای تکوینی است؛ ولی افتادن روی انسانی مانند من نوعی قدر است من از قضای الهی به سوی قدر الهی فرار کردم.(۹)
پی نوشت ها:
(۱). در تعدادی از نسخ به جای «حاتم» «حتم» آمده و همان صحیح تر به نظر می رسد، زیرا به گفته بعضی «حاتم» به معنای حتم و قطعی در لغت عرب نیامده است. (بهج الصباغه، ج ۸، ص ۲۸۰) ولی با مراجعه به کتب لغت از جمله لسان العرب و کتاب العین روشن می شود که به شخص قاضی و داور نیز «حاتم» گفته می شود؛ یعنی حکمی را قطعی می کند حتی اگر به کلاغ نیز «حاتم» گفته می شود برای آن است که عرب معتقد بود هنگامی که او در برابر جریانی صدا می کند شوم بودن آن را حتمی خواهد کرد، بنابراین معنای «حاتم» با قدر تناسب دارد.
(۲). کافی، ج ۱، ص ۱۵۵، ح ۱.
(۳). کافی، ج ۱، ص ۱۵۵، ح ۱.
(۴). بحارالانوار، ج ۵، ص ۵۸، ح ۱۰۸.
(۵). بحارالانوار، ج ۵، ص ۱۲۳.
(۶). اسراء، آیه ۲۳.
(۷). توحید صدوق، ص ۳۸۱؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۸، ص ۲۲۸.
(۸). عوالی اللئالی، ج ۴، ص ۱۱۱، ح ۱۶۹.
(۹). سند گفتار حکیمانه: در مصادر نهج البلاغه آمده است که این سخن را گروهی از علمای شیعه و اهل سنت به صورت مسند و مرسل نقل کرده اند که از جمله آنها مرحوم کلینی در جلد اول اصول کافی و صدوق در کتاب توحید و عیون اخبار الرضا(علیه السلام) و ابن شعبه در تحف العقول و طبرسی در احتجاج و شیخ محمد بن الحسین المعتزلی در غرر الادلة است. (مصادر نهج البلاغه، ج ۴، ص ۶۳).
کتاب پیام امام امیر المومنین (علیه السلام)، شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه
منبع:حوزه