پایگاه اطلاع رسانی هیات‌ها و محافل مذهبی
۱۸:۵۹

۱۴۰۴/۰۵/۲۵
حاشیه نگاری عقیق از هیئت اربعینی دانشجویان در حسینیه امام خمینی(ره):

لشگر دانشجویی کشور ايران

نشسته‌ام به تماشاي استوريِ رفقا. وضعيت هر کسي را که باز مي‌کنم، مي‌بينم در طريق مشايه است. از بزرگترين خيرِ عالم جامانده‌ام، اما احساس جاماندگي ندارم!
کد خبر : ۱۳۴۱۵۵

عقیق: علی اصغر عبادی/ نشسته‌ام به تماشاي استوريِ رفقا. وضعيت هر کسي را که باز می کنم، می بينم در طريق مشايه است. از بزرگترين خيرِ عالم جامانده‌ام، اما احساس جاماندگي ندارم! دل خوش کرده‌ام به مرام رفقا که لابد به يادم هستند و در دلم می گويم: دوستان به‌جای ما! 

 در همين حين، تلفنم زنگ می خورد: سلام! رفتي کربلا برادر؟  

می گويم: سلام عزيز. بدبختانه، نع!  

می گويد: خب!‌ خدا رو شکر! شانست زده؟  

فکر مي‌کنم اين چه شانسی است که با جاماندن از قافله پياده‌روی اربعين درِ خانه‌ام را زده! 

 ***

 قرار است ساعت هفت و پانزده دقيقه صبح، جلوی دفتر حفظ و نشر باشم.

نيم ساعتی زودتر می رسم. کسی جلوی درِ دفتر نيست. راه می افتم به‌ طرف خيابان فلسطين. دانشجوها حالا بايد آنجا باشند.  

وقتي می رسم می بينم که بعله! هستند! صف بسته‌اند براي ورود به حسينيه، آن‌ هم چه صف درازی.

میروم جلوی صف تا ببينم نفر اول، چه ساعتی آمده که حالا از همه جلوتر است! باورم نمی شود، می گويد: ساعت چهار صبح اينجا بودم، نماز صبحم را هم همين‌جا در خيابان خواندم! 

می خواهم يک‌بار که قسمتم شده و اسمم در قرعه‌کشی درآمده، در رديف‌هاي جلو باشم.  

مسير آمده را برمی گردم. در راه، با برخي از دانشجويان هم صحبت می شوم. اکثراً از شهرستان آمده‌اند و تقريباً همگی بار اول است که به حسينيه امام خمينی مشرف می شوند. چهره‌ها بشاش است و خندان، و سرمست از اينکه تا ساعات ديگر در حسينيه خواهند بود.

رمز دعوت شدن اين دانشجوها برای مراسم اربعين، اين است که عضو هيأت دانشگاه هستند و اصطلاحاً بچه‌هيأتی!  

برمی گردم به‌ طرف دفتر حفظ و نشر. يادِ دوران دانشجويی خودم مي‌افتم که صبح اربعين در دانشگاه تهران جمع می شديم، دسته عزاداری راه می انداختيم و حرکت می کرديم به‌ طرف حسينيه امام خمينی.

لشگر دانشجوييِ کشور ايران

دسته عزاداری دانشجویان؛ از دانشگاه تهران تا بیت رهبری؛ دوم دی ماه 1392

به دفتر می رسم. پانزده نفر از خبرنگاران مقابل دفتر جمع شده‌اند. می روم سراغ مسئول گروه و خودم را معرفی میکنم. خوش آمد می گويد و منتظر می شود تا شانزدهمين خبرنگار هم برسد و برويم.  

يکي از خبرنگارها که عکاس است، مي‌آيد جلو و مي‌پرسد: مراسم ساعت چند است؟  مسئول گروه می گويد: 10 تا 12.  عکاس به ساعتش نگاه می کند، هفت‌ونيم است. مي‌پرسد: آقا نماز می خوانند؟  

 مسئول گروه لبخندي می زند و شانه بالا می اندازد.  من به‌ جای او جواب می دهم که: ‌حضور و عزاداري در حسينيه امام مهم است، آقا هم نماز خواندند که ديگر نور علی نور.    

نفر آخر هم می آيد و ساعت هشت راه می افتيم به‌ طرف حسينيه. در اولين بازرسی، يکي از پاسدارها با مسئول گروه شوخی می کند که: تو باز فاميل‌هايت را جمع کردي آوردی؟  

 در اين محدود، هرکس را مي‌بينی، اهل مطايبه و شوخی است و پرشور و شر. انگار هيچ‌کس مشکلی ندارد و به پيسی و کِنسی نخورده و دلش از هيچ‌چيز نگرفته.  

حضور در اين محوطه که منسوب به رهبر انقلاب است، آدم‌ها را سرحال و سرخوش می کند.  

در حيات حسينيه، بساط شربت و کيک يزدی برپاست.

عاقله‌مردی پنجاه ساله با لبخند تعارف می زند و می گويد: بخوريد به ياد موکب‌های اربعين.  

بعد از چند بار بازرسی، می رسيم به يکي از درهای ورودی حسينيه. ناخودآگاه می ايستم و مکث می کنم. ياد ورودی هاي حرم امام رضا می افتم.  

اذن دخولی می خوانم و راه می افتم: اللهم انی وقفت علی باب من ابواب بيوت نبيک...  

حسينيه امام خميني، ساختمان خيلي ساده‌اي دارد. يک سالن بزرگ که در آن خبري از کاشی کاری ها و تزئينات ويژه اماکن مذهبي نيست، هيچ کاشی و آينه‌ای ندارد، فقط آجر و گچ است.  

 کف حسينيه با زيلو فرش شده؛ زيلوهايی آبي‌رنگ‌، با نقوش چهارگوش اسليمی؛ هم رنگ آبی  آرامش‌بخشی دارد، هم نقوش اسليمی.

 اين حسينيه، کارکردی فراتر از باقي حسينيه‌ها دارد؛ صرفاً محلی براي اقامة عزا نيست و کارکردهای سياسی اجتماعي دارد؛ موقع انتخابات شعبه اخذ رای می شود، و بعد از انتخابات، محل تنفيذ حکم رئيس‌جمهور.

درس‌هايی که مردم ايران در اين حسينيه از امام و رهبر خود گرفته‌اند، اينجا را تبديل کرده است به مرکز انقلاب اسلامي ايران.    

حسينيه جايگاهي هم مخصوص کتيبه دارد. اين کتيبه معمولاً در هر ديدار و به فراخور موضوع نشست تغيير مي‌کند.

 امروز کتيبه، منقش به فرازي از زيارت اربعين است: اشهد انک من دعائم الدين؛ شهادت مي‌دهم که تو از پايه‌ها و ستون‌هاي دين هستی.  

يکي از هنرمندان و اساتيدي که معمولاً کتيبه مراسم‌های حسينيه را خطاطي مي‌کند، استاد مسعود فاضلي مقدم است، برادر بزرگتر جوادآقاي مقدم، مداح اهل‌بيت.  البته خودِ آقاجواد هم هنرمند است و استاد تذهيب.  

لشگر دانشجوييِ کشور ايران

کتیبه حسینیه امام خمینی(ره)؛ اربعین 1404

لشگر دانشجوييِ کشور ايران

نصفِ حسينيه پُر شده. ساعت هشت‌ونيم است و يک‌ساعت‌ و نيم به شروع مراسم مانده. 

چند رديف صندلي چيده‌اند براي برخي از مسئولانی که سن و سالي ازشان گذشته و روی زمين نشستن برايشان سخت است. بچه‌هاي گروه مي‌روند آنجا مي‌نشينند. من هم همراهشان مي‌شوم.  

مسئول گروه که از احوالپرسي با دوستانش فارغ مي‌شود، مي‌آيد سراغ من: بلند شو برو آنجا صف اول بنشين. کسانی که رو زمين نمي‌توانند بنشينند، بيايند، مجبور مي‌شوی از اينجا بلند شوی. چند دقيقة ديگر جا گيرت نمي‌آيد ها!  چشمي مي‌گويم و مي‌روم.

با خودم فکر ميیکنم چرا فقط به من اين جمله را گفت. چند دقيقة‌ بعد حکمتش را فهميدم. باقي اعضاي گروه، عکاس و فيلمبردار و مجری بودند؛ وسايلشان که مي‌آيد، بلند می شوند مي‌روند وسط جمعيت و کارشان را شروع می کنند. دو نفرشان قرار است مصاحبه تصويری بگيرند. 

چند دقيقه‌ای مي‌گذرد و دوری در حسينيه مي‌زنند. بعد مي‌آيند سراغِ نفرِ جلويي من. طرف سر به زير مي‌اندازد و مي‌گويد: مصاحبه نمي‌کنم!  مجريِ جوان عصباني مي‌شود که: اي بابا! ‌تو رو به حضرت عباس ديگه براي آقا کلاس و طاقچه‌بالا نذاريد!

 بعد از رفتن مجري، حس مي‌کنم دانشجویی که گفته بود مصاحبه نمي‌کنم، ناراحت شده. دست مي‌گذارم روي شانه‌اش.

برمي‌گردد و مي‌گويد: حاجی!‌ چرا همه ياد گرفتن از آقا هزينه کنند؟ آخر چرا بايد براي يک مصاحبه، چنين جمله‌اي بگويد؟  

سر و کله دو خانم خبرنگار پيدا مي‌شود. تا مي‌خواهند بيايند سمت مردها، يکي از محافظ‌ها جلويشان را مي‌گيرد و مي‌گويد: اگر خواستيد با آقايان مصاحبه کنيد، بگوييد بيايند مقابل جايگاه، شما نرويد وسط مردها.  

به نشانه قبول کردن، سري تکان مي‌دهند و چشمی مي‌گويند. 

 اما همين که آن محافظ حواسش پرت مي‌شود، خود را مي‌رسانند به قسمت مردانه حسينيه و شروع مي‌کنند به مصاحبه گرفتن. محافظ که اين صحنه را مي‌بيند، مي‌رود موضوع را به مسئول گروه رسانه‌ای می گويد.  

او هم مي‌آيد کنارشان تا قضيه را حل کند. صبر مي‌کند مصاحبه‌‌ای که در حال انجامش هستند تمام شود. در اين بين، چند نفر ديگر هم می آيند و به مسئول گروه تذکر می دهند. دلم برايش مي‌سوزد. چون بنده‌خدا همه اين حساسيت‌ها را توضيح داده بود، اما کو گوش شنوا!  

اولين شعار مراسم، از قسمت خانم‌ها بلند مي‌شود: ابالفضل علمدار، خامنه‌ای نگهدار؛ اين‌همه لشگر آمده، به عشق رهبر آمده؛ اي پسر فاطمه، منتظر شماييم؛ ما اهل کوفه نيستيم، علی تنها بماند؛ حسين حسين شعار ماست، شهادت افتخار ماست؛ و...

و تا شروع مراسم، نفس به نفس، شعارها ادامه دارد.  

ساعت نُه، حسينيه ديگر جا براي نشستن ندارد.  امسال پويشي توسط عراقی ها و زوّار امام حسين در حمايت از موشک‌های ايرانی در پياده‌روي اربعين اجرا شد که نشان‌دهنده احساس پيروزي امت اسلام در مقابل اسرائيل بود.  

اين پويش که تبديل به يک حمله رسانه‌اي شد که دشمن را وادار به واکنش کرد، حالا به بيت رهبری هم می رسد. عکاس‌ها و فيلمبردارها مشغول عکس و فيلم گرفتن از دانشجويانی مي‌شوند که پويش قدرت موشکي مردم عراق و زوار اربعين را در حسينيه امام اجرا می کنند.

لشگر دانشجوييِ کشور ايران

بغل دستي‌ام مي‌گويد: اين حرکت صرفاً در عراق معنا دارد که موشک از روي سرشان عبور کرده. ايران خودش مبدأ بود و حرکت دست ايرانی ها بايد به‌صورت تيک‌آف با شيب زياد باشد. 

مي‌گويم: سخت نگير برادر! به شما باشد، مردم بايد سمت پرتاب را هم دقيق حساب کنند و دستشان را آن‌طوري حرکت بدهند!  

مسئولان هم در مراسم حاضر شدند، وزير بهداشت، وزير علوم، رئيس سازمان تبليغات، رئيس پژوهشگاه فرهنگ، توليت مسجد جمکران، و... محمدمهدی دادمان، رئيس حوزه هنری هم، با سه پسرش می آيد.

لشگر دانشجوييِ کشور ايران

اولین دیدار اربعین هیئت های دانشجویی با رهبر انقلاب, اردیبهشت 1382

آقاي محسن قمی هم هست. معاون بين‌الملل رهبر انقلاب که اين جلسه، در زمان مسئوليت ايشان در نهاد نمايندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها، در سال 1382راه افتاد.  

چند دقيقه به ساعت ده، کل حسينيه روی پا بلند مي‌شوند و شعارِ «اي پسر فاطمه، منتظر شماييم» سر می دهد. محافظان از کساني که در صف اول هستند خواهش می کنند بنشنند. من گوش نمی کنم. يکي از محافظ‌ها مي‌آيد سراغم.

مي‌گويم خبرنگار هستم و بايد ببينم چه اتفاقی می افتد. می گويد: پس دوربين و ميکروفنت کو؟  

لبخند می زنم و خودکارم را نشان می دهم. جواب می دهم: کارم نوشتن است!  

مي‌خندد و مي‌گويد: پس راحت باش.

 مراسم رأس ساعت ده شروع مي‌شود. با شروع مراسم، دانشجويان می نشينند. قاری مراسم، سبحان قاری است، جوان بيست‌ و دو ساله‌اي که مجری گری هم می کند.  

بعد از او، يکی از دانشجويان مي‌آيد و سرودی که برای مراسم آمده شده را می خواند:

 رسيده امروز، محضر بابا

 لشگر دانشجویی کشور ايران  

هميشه خوانديم، درس رشادت  

واحد پايانی ما شده شهادت  

ز نسل دين و دانشيم  

نگاه ما به قله‌هاست

 سلاح هسته‌اي ما  

تعالی و جهاد ما  

هيهات من الذله

 بعد از سرود که خوانش آن پانزده دقيقه‌اي طول می کشد، نوبت خواندن زيارت‌نامه است.

لشگر دانشجوييِ کشور ايران

يکی ديگر از دانشجويان مي‌آيد و زيارت اربعين می خواند. ميان مستمعين زيارت‌نامه پخش شده و همه با مداح زيارت را زمزمه می کنند.

لشگر دانشجوييِ کشور ايران

سخنرانی حجت الاسلام شرفی

حجت‌الاسلام رحيم شرفی سخنران مراسم است، روحانی جوانی که مفسر قرآن کريم است و يکی از سخنران‌های هميشگی هيئات دانشجويی.

 همين که حاج‌آقا بالاي منبر مي‌نشيند، ميثم مطيعي هم می آيد و دو زانو و مودب پايين منبر می نشيند.

 مطيعي از مداحاني است که هميشه در هيئاتش، پاي منبر می نشيند و با دقت به صحبت‌های سخنران گوش می دهد. او از شاگردان درجه‌ يک حاج‌ آقا مجتبی تهرانی است و اين اخلاق حسنه را از نصيحت دارد.

 موضوع سخنرانی، راه‌هاي جلب نصرت الهي است:  «دعا»، «صبر و استقامت»، «تقوا»، «جهاد»، «توکل» و «تبعيت از رهبريِ الهی» عوامل شش گانه جلب نصرت و رضايت خداوند متعال براساس سنت‌های الهی است.

مي‌خواهيد خدا کمکتان کند؟ مي‌خواهيد خدا ياری تان کند؟ پشت سر رهبر الهی را خالی نکنيد.

 اگر از رهبر الهي تبعيت کنيد، پيروز مي‌شويد. پيروزي سنت الهی است که در قرآن به آن اشاره شده: خداوند انبيا و اوليا را ياري میکند، حتي اگر همه مردم آنها را ياري نکنند، خداوند ياری شان می کند.

رهبران الهی با اميد به همين وعده پيش رفته‌اند. حضرت موسي فرمود: «إِنَّ مَعِيَ رَبِّي»؛ خدا با من است. خدا به من وعده داده، حرکت می کنم. من کاری به نتيجه ندارم، نتيجه دست خداست، وظيفه خود را انجام می دهم: «وَاصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا».  

اما تبعيت از رهبر الهی يک شرط دارد؛ می دانيد چيست؟ صداقت. در تبعيت از رحمت رهبر الهی بايد صادق باشيم. اميرالمؤمنين می فرمايد: وقتي خدا ببيند که ما در حمايت از رهبر الهي صادق هستيم، دشمن را خوار می کند و پيروزي را شامل حال ما می گرداند. 

 نوبت ذکر مصيبت ميثم مطيعي می رسد؛ مداحي که از سال 89، مداح ثابت اين مراسم بوده است. ميطعي با خواندن فرازهايي از زيارت ناحيه مقدسه شروع می کند:

السَّلام عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآء...

 بعد مثنوي بلندي از محمدمهدي سيار می خواند با اين مطلع:

اين اربعين حال و هوای ديگری داشت / جاي شما خالی، صفای ديگری داشت...  

در اين مثنوي ياد شهداي اخير را زنده می کند و از شهيدان باقري، سلام، حاجي‌زاده، طهرانچي، فقه، مينوچهر و ديگران نام مي‌آورد: 

امسال «حاجی زاده» با ما هم‌قدم بود / «فقهی» هم آنجا بود، «مينوچهر» هم بود  

بعد از اين، زمينه‌اي مي‌خواند با شعری از محسن رضواني. اواسط اين زمینه، معرفت به خرج می دهد و ياد استاد فرشچيان را هم زنده می کند و يکي دو دقيقه‌ای از مرحوم فرشچيان صحبت می کند.  

موقع سينه‌زنی هم يک رجز حماسی فارسی عربی می خواند و حُسن ختام مداحی اش هم شعار مرگ بر اسرائيل میشود.  

مراسم رأس ساعت تمام می شود و نماز جماعت پايان‌ بخش اين مراسم از ياد نرفتی است...

لشگر دانشجوييِ کشور ايران


گزارش خطا

ارسال نظر
  • پربازدیدها
  • تازه ها